- منهزم شدن
شکست خوردن و گریختن
معنی منهزم شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- منهزم شدن
شکست خوردن، مغلوب شدن، منکوب شدن، تارومار شدن، گریزان شدن، فرار کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چفته مند شدن مورد تهمت قرار گرفتن گناهکار شناخته شدن: در بخارا بنده صدر جهان متهم شد گشت از صدرش نهان. (مثنوی)
همواره نزد کسی بودن، همیشه در جایی مقیم بودن، همراه بودن، نوکر شدن، مواظب شدن
به گردن گرفتن فریچوانیدن، همراه شدن متعهد شدن: (و جزیه قبول کردند ملتزم شدند که سال بسال برسانند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 383: 2)
چمیدن دریافتن فهمیده شدن بفهم و ادراک در شد آمدن: (شرایط آن ازین معنی که یاد کرده مفهوم میشود) (اوصاف الاشراف. 21)
ستیزه کردن، مزاحم شدن، متعرض گردیدن: (... قرار نهادند که سیستان... مسعود را باشد و متعرض و منازع نشوند) (سلجوقنامه ظهیری. چا خاور 17)
شکست دادن، مغلوب کردن، درهم کوفتن، درهم شکستن، منکوب کردن، تارومار کردن
تقسیم شدن، بخش بخش شدن، حصه حصه شدن، تکه تکه شدن
جداشدن، جدا گشتن
درک شدن، فهمیدن، حالی شدن، تفهیم شدن
خراب شدن، ویران گشتن، نیست شدن، نابودشدن، از بین رفتن
تجهیزشدن، آماده شدن
ضمیمه شدن، پیوستن، ملحق شدن، متصل شدن